loading...
دفتر خاطرات
fateme بازدید : 100 پنجشنبه 16 بهمن 1393 نظرات (0)

خواستم کمی مرا با عشق آشنا کنی ، عشق را برایم معنا کنی
لذت ببرم از لحظه هایش ، آرام بگیرم در آغوشش
خواستم رها شوم از تنهایی ، از درد و غصه و نا امیدی
خواستم خزان را زیبا ببینم ، باران را در کنار تو جشن بگیرم
خواستم احساسم را به رخ دیگران بکشم ، طعم دوستت دارم را بچشم
با عشق آشنا شدم و با بی وفایی رفیق ، تنهایی رفت و چشمم رنگ محبت را ندید
از احساسم تنها سردی به جا مانده ، دلم در گذشته ها قصه ی بی وفایی را زیاد خوانده…
و من در آتش حقیقتی میسوزم که با خود میگویم ای کاش رویا بود ، با تو بودن خواب و خیال بود
پشیمان از رفتن به سوی عشق ، به سوی عشقی که هنوز با وجود بی وفایی ات، برایم معنایش نکردی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
باغبان گفت بابت تنها گلت یک باغ گل میدهمت خندیدم و گفتم ای باغبان گر جهان را گل کنی ندهم حتی گلم را بو کنی...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 114
  • کل نظرات : 108
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 62
  • باردید دیروز : 36
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 214
  • بازدید ماه : 374
  • بازدید سال : 1,822
  • بازدید کلی : 25,114