خيلي فكر ميكنم به آدمهاي كه اينجا ميبينم
به كساني كه در يك دايره كوچک جا ميگيرند
حجم ندارند لمس نميشوند
نه گرمند نه سردند
تمام خشونت ، تمام عشق ، تمام نفرتشان فقط جمله ايست كه نوشته ميشود
حتي صداي شان هم نيست
در بهترين حالت فقط چراغي هستند كه روشن و يا خاموش ميشوند
رفتنشان مثل آمدنشان بيصداست
مثل بودنيست كه اصلاً نيست
فقط يك چيز مشترک است و مرا با خود میبرد
تنهايشان و نياز به فهميدنشان . . .