loading...
دفتر خاطرات

...

fateme بازدید : 172 پنجشنبه 25 تیر 1394 نظرات (3)


هميشه کسي تورو عاشق خودش ميکنه
که عاشقت نيست ...

 


عجيـب شباهتي داشتي با دريا؛
دريا نيزغرقش که مي شوي پس ات مي زند...

 

 

اگر يکي دستتو گرفت و دلت لرزيد ، زياد عجله نکن ؛

يه روز با دلت کاري ميکنه که دستات بلرزه…!!

fateme بازدید : 256 پنجشنبه 25 تیر 1394 نظرات (0)

احساس رقابت ، احساس حقارت است !
بگذار که هزار تيرانداز به روي يک پرنده تير بيندازند !
من از آن که دو انگشت بر او باشد ، انگشت برمي دارم !
رقيب ، يک آزمايشگر حقير بيشتر نيست !
بگذار آنچه از دست رفتني است از دست برود...

fateme بازدید : 189 شنبه 23 خرداد 1394 نظرات (1)

می دونم دلت گرفته

من برات سنگ صبورم

چی شده تنها نشستی

مثل تو از همه دورم

واسه من زندگی سرده

نکنه توهم غریبی

کاش می شد اشکاتو پاک کرد

بمیرم توهم بریدی

چه تبسم قشنگی

وقتی به غم ها بخندی

آخه ارزشی نداره

دل به این دنیا ببیندی

نازنین دنیا همینه

اون که خوب بود بدترینه

نکنه تنها گذاشتت

آخر عشقها همینه

می دونی چقدر عزیزه

قطره سپید شبنم

مثل اون اشکای نازت

رو تن گلهای مریم

fateme بازدید : 191 جمعه 22 خرداد 1394 نظرات (1)

تنم از حادثه خسته دلم ازغصه شکسته

یه مسافر غریبم راهی یک راه دورم

ناجی شکسته بالم که تویی تنها نشستی

ای که واسه خاطر من دل مردمو شکستی

پر بغض گریه بودم تو رسیدی تا بخندم

واسه پیدا کردن تو دل به جاده ها میبندم

راهی یه کوله راهم کوله بار عشقو بستم

دیگه از خودم بریدم دیگه از آینه خستم

تویی کعبه ی وجودم دور چشمه تو گشتم

نکن از دلم گلایه باید از تو می گذشتم

می خوام این عشق قشنگو از نگاهت پس بگیرم

نمی خوام مثل پرنده توی یه قفس بمیرم

ای نگاه آبی ناز کاش تو مهربون نبودی

میون این همه آدم تو یه همزبون نبودی

لحظه ی گذشتن از تو آخرین لحظه ی دیدار

واسه تو از تو گذشتم همینو میگن یه ایثار...

fateme بازدید : 143 پنجشنبه 21 خرداد 1394 نظرات (0)

یک روز سطری از این شعر

مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند

واژه ها برایت دست تکان می دهند

خاطره ها

مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند

و فکر می کنی

چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟

 
 نگاهم می کنی

و چشم هایت چقدر خسته اند !

انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند

 
نگاه می کنی به من

برفی که بر موهایم باریده

راه تمام آشنایی ها را بسته است

انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند

که نوازشی را یادت بیاورند

و تمام این سال ها

آنقدر میان خطوط موازی دفترم

دست به عصا راه رفته ام

که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست

نگاه می کنی به خودت

که پس از سال ها دوباره از دهان زنی بیرون آمده ای

و لرزش لب هایش را انکار می کنی

میان سطرهایش راه می روی

و پاهای بیست و چند سالگی ات را انکار می کنی

واژه ها

دوباره برایت دست تکان می دهند

خاطره ها

مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند

و این شعر

برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد!!!

fateme بازدید : 124 چهارشنبه 20 خرداد 1394 نظرات (0)

بی تو کوچه ی ترانه یه نفس غرق سکوته

یه نگاه کنی میبینی دلم اینجا روبه روته

لمس دست مهربونت تا ابد برام محاله

روی فعل گریه هامون یه علامت سواله

گم شدن تو اوج قصه زیر بغض کال بارون

با همین لحظه میپوسه گریه تو چشم دلامون

میون یاسهای وحشی به نگاه تو رسیدم

به خیال با تو بودن نمیدونی چی کشیدم

واسه هر مصرع شعرم قافیه تویی همیشه

همه دنیارو بگردم مثل تو پیدا نمیشه

fateme بازدید : 180 سه شنبه 19 خرداد 1394 نظرات (0)

چه ساده ام که به عشقت هنوز پابندم

به روزگار خودم جای گریه می خندم

 

چه ساده ام که پس از این هزار و هجده سال

هنوز هم به قراری که بسته ای بندم:

 

که می رسیّ و برای همیشه می مانی

و می دهی به نفس های خسته ام جانی

 

به انتهای خودم می رسم به این بن بست

همیشه قصه ی بی سرپناهی ام این است

 

همیشه آخر هر اتفاق می بازم

برنده باشی اگر،من به باخت می نازم



نشسته کنج قفس یک پرنده ی زخمی

تو حال خسته ی من را چگونه می فهمی؟

 

پرنده ایّ و قفس را ندیده ای هرگز

تو طعم تلخ قفس را چشیده ای هرگز؟

 

نشسته زیر پرت آسمان…چه خوشبختی

همیشه دور و برت آسمان…چه خوشبختی

 

تو از پرنده ی بی بال و پر چه می دانی؟

تو ای پرنده ی پر شور و شر…چه می دانی؟

 

دوباره سادگی ام کار می دهد دستم

نمی شود که از عشقت گذشت،دلبندم!

 

اگر چه سر به هوایی،قرار یادت نیست

هنوز هم به قراری که بسته ای بندم

 

هنوز هم که هنوز است حین هر باران

تو را برای نفس هام آرزومندم

 

تو سهم عاشقی ام…  نه ،نبوده ای هرگز
به روزگار خودم جای گریه می خندم

fateme بازدید : 179 سه شنبه 19 خرداد 1394 نظرات (0)

گفته بودی به من از عشق بگو
با تو دنیا چه قشنگ و عالیست
من نفهمیدم از آن اول راه
حس سرد و هوسی پوشالیست
با خدا زمزمه کردم همه وقت
خسته از عشق دروغین شده ام
دل من خون شده از مکر و فریب
خسته از دلبر شیرین شده ام

سرنوشتم شب تاریک غم است
اعتمادی به سحر نیست چرا؟
بوی مرگ آمده در خانه ی من
شوق فردای دگر نیست چرا؟

تک و تنها شده ام کنج اتاق
حسرت عشق به قلبم مانده
هر کسی گفت که عاشق هستم
قصه ی تلخ جدایی خوانده

خسته از این همه نیرنگ و ریا
مونسی نیست به جز گیتارم
همه خوابند در این شهر بزرگ
نیمه شب رد شده من بیدارم

تا قیامت دگر عاشق نشوم
آتشی سرخ زدم بر دستم
روی پیشانی من حک شده است
تا ابد بی کس و تنها هستم

fateme بازدید : 113 سه شنبه 19 خرداد 1394 نظرات (0)



فاصله ی من وتو زیاد شده این روزا

آخر این جدایی میرسه به نا کجا

رفتی و گفتی بودن با من هرگز نمیشه

قلب من زیر پاهات له شد مثل همیشه

یه روزی بود میگفتی دوستم داری رهگذر

نرو بمون که چشمام بی تو میشه خیس وتر

خسته و دل شکسته میخوام واست بخونم

اگه اجازه بدی پیشت میخوام بمونم

آروزی دیدنت واسم شده یه رویا

داشتنت رو میخوام از اونی که هس اون بالا

آی اونی که اون بالا نشستی پیش ابرا

بهش بگو هنوزم دوسش دارم بی پروا

سحر توی نمازم ازش خواستم بمونی

میدونم که عشق رو ازتو چشام میخونی

از چشمات دارم میخونم دوسم داری هنوزم

چرا زپیشم رفتی اینو من نمیدونم

رفتی اما میدونم برمیگردی یه روزی

قسمت ما دوتا نیست غم تلخ جدایی

fateme بازدید : 183 سه شنبه 19 خرداد 1394 نظرات (0)

شکستم تا که فهمیدم به جز من یکی دیگه چشاتو دوست داره

به غیر من یکی دیگه نگاهش واسه تو جمله مخصوص داره

چقدر سخته تو و اوج با تو بودن یکی احساستو ازمن بگیره

همون که باعث کوچ تو بوده کنار فکر تو آروم میگیره

گذشتم تا نبینم که نگاهت هوادار یکی غیر از منم هست

شکستم تا که فهمیدم حواست گرفتار یکی غیر از منم هست

بازم دلشوره چشماتو دارم،بازم دیونگی اومد سراغم

نبودت روزوشب واسم نذاشته،غم تو وقفه انداخته تو خوابم

بدون اینجا یکی هست که وجودش جلو دلتنگی تو کم میاره

اونی که با تو طعم عشقو فهمید،الان چشماش مثل ابر بهاره

fateme بازدید : 135 سه شنبه 05 خرداد 1394 نظرات (0)

روی من گریان است، دستانم لرزان
چشمم به افق خیره شدست، به همان دور دست ها...
آن دور دست ها شاید یک بیابان باشد، شایدم یک دریا
شایدم یک چشمه ی جوشان باشد، شاید یک نگاه نرم و زیبا
روزگاریست که چشمم سو ندارد؛ شاید از تاریکیست، شاید خورشید به خانه رفته
شاید آسمان بی سو شده است، شایدم یک چیز دیگر
در دلم یک حسی است، به لطیفی یک شاخه ی گل، با صدای گردبادی سهمگین
در دلم یک حسی است، من کمی می ترسم، شاید این بار دلم گم بشود، در میان لاله های این باغ؛ شایدم عزرائیل، ملک الموت جهان، آهنگ دلم را دارد، من کمی می ترسم...
من کمی می ترسم، در میان این باغ؛ مثل یک جوجه ی زرد، که تنها شده ام در لانه
من دلم لرزان است، از این بازی عشق، که خود ملک الموت دلم بوده و هست...
من دلم لرزان است، مثل یک شاخه ی گل، که در آن باغ بزرگ، با هر وزش قصد تمنا دارند...
من دلم لرزان است، از این بی خبری، که چه وقتی دل من می میرد...
دل من ، عشق، همه اش دعوا بود؛ مثل ایام کودکی ام، مثل دعوای سر کوچه ای ام....
همه اش دعوا بود...

fateme بازدید : 115 سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات (2)

آدمای دلتنگ...

وقتایی که خیلی بهشون خوش میگذره و میخندن...

یهو سرشون رو برمیگردونن اونوری...

یکم ثابت میشن...

یواش یواش چشماشون پر اشک میشه...

fateme بازدید : 138 پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات (1)


اگه گريه بزاره مينويسم

کدوم لحظه تورو از من جدا کرد

نگو اصلا نفهميدي نگو نه

تو بودي اونکه دستامو رها کرد

خودت گفتي خداحافظ تموم شد

منو تو سهممون از عشق اين بود

خوده تو حرمته عشقو شکستي

بريدي اخره قصه همين بود

اگه مهلت بدي يادت ميارم

روزايي رو که بي تو عينه شب بود

تمومه سهمت از دنيا عزيزم

بزار يادت بيارم يک وجب بود

بهت دادم تمومه اسمونو

خودم ماهت شدم اروم بگيري

حالا ستاره ها دورت نشستن

منو ابري گذاشتي داري ميري

بيا برگرد ازين بن بسته بي عشق

بزار اين قصه اينجوري نباشه

اخه بذره جدايي رو چرا تو

چرا دستايه تو بايد بپاشه

خداحافظ نوشتن کاره من نيست

اخه خيلي باهات ناگفته دارم

fateme بازدید : 151 شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات (1)

از آدما بگذر!

دلت را بزرگ تر کن...

ناراحت این نباش که چرا جاده ی رفاقت باتو همیشه یک طرفه است...

شادباش که چیزی کم نگذاشته ای... وبدهکار خودت،رفاقتت و خدایت نیستی...

وجدانت که آسوده باشد کفایت میکند...

fateme بازدید : 126 جمعه 04 اردیبهشت 1394 نظرات (1)

 

 

خيلي فكر ميكنم به آدمهاي كه اينجا ميبينم
به كساني كه در يك دايره كوچک جا ميگيرند
حجم ندارند لمس نميشوند
نه گرمند نه سردند
تمام خشونت ، تمام عشق ، تمام نفرتشان فقط جمله ايست كه نوشته ميشود
حتي صداي شان هم نيست
در بهترين حالت فقط چراغي هستند كه روشن و يا خاموش ميشوند
رفتنشان مثل آمدنشان بيصداست
مثل بودنيست كه اصلاً نيست
فقط يك چيز مشترک است و مرا با خود میبرد
تنهايشان و نياز به فهميدنشان . . .

fateme بازدید : 100 دوشنبه 31 فروردین 1394 نظرات (5)

 

من از چشمات دل کندم

با اینکه زندگیم بودی

میدونستم یه روزی میری

ولی نه به همین زودی

من از رویات خط خوردم

من از چشمه تو افتادم

چقد اسون دل کندی

چه راحت بردی از یادم

به دنیای تو وابستم
ولی رد میشیم از حسم
باید باور کنم رفتی؟
میدونم اخره قصه ست...
fateme بازدید : 93 پنجشنبه 13 فروردین 1394 نظرات (4)

 

وقتی نگاهشان رو به توست
تو لبخندشان را میبینی
من تیزیِ دندانشان را …
پس ؛
نپرس چرا مضطربم؟!

 

 

بعد تو بغض و لبخندم را به هم آمیختم
از تو شعری گفتم و اشک خدا را ریختم
بعد تو طعنه ی ثانیه آزارم میداد
ساعتم را در وسط شهر به دار آویختم

 

 

گـاهـی بـرای او
چـیـزهـایـی مـی نـویـسـی
بـعـد پـاک مـی کـنـی . . .
پـاک مـی کـنـی . . .
او هـیـچ یـک از حـرف هـای تـو را
نـمی خـوانـد
امـا تـو
تـمـام حـرف هـایـت را گـفـتـه ای . . .

fateme بازدید : 199 پنجشنبه 13 فروردین 1394 نظرات (0)

 

من اشتباه کردم! به خیالم بوسه هایت، تعهد هستند...

آغوشت سر پناه هدیه هایت، قول وقرار...

من اشتباه کردم! هر چه بودی، عادت بودی نه فقط با من...

با همه این طور بودی...

fateme بازدید : 117 یکشنبه 09 فروردین 1394 نظرات (0)

 

دلامون تنگه واسه هم بیا دلها رو یکی کن
میشکنم اگه نباشی بیا با من زندگی کن
نذار از هجوم بی تو - زندگی کردن بترسم
شوق دیدنت دلیله اگه بی تو زنده هستم
ترس بی تو زنده بودن همه دنیامو گرفته
شکل کابوس شده هر شب هنوز از خوابم نرفته
نذار این وحشت منحوس همه دنیامو بگیره
همین امروز منو دریاب واسه فردا خیلی دیره
فصل ما فصل غروبه غم تو سینه مشت میکوبه
حسرت تو دردی کهنه است اما یاده تو چه خوبه
چه خوبه درد کشیدن واسه قلبی که صبوره
اگه بشکنیش هزار بار ولی بازم پر غروره
نگو جاده های دیدار واسه همیشه بی عبوره
دلخوشیم تو شهر ظلمت به تو و یه ذره نوره
دلامون تنگه واسه هم بیا دلها رو یکی کن
میشکنه اگه نباشی بیا با من زندگی کن
نذار این وحشت منحوس همه دنیامو بگیره
همین امروز منو دریاب واسه فردا خیلی دیره

fateme بازدید : 86 یکشنبه 09 فروردین 1394 نظرات (0)

 

خنده های من انگاری دووم نداره

بازم نیستی و داره بارون می باره

بازم نیستی و،جای خالی تو اینجاست

فکرم همینه ، آخه اون کجای دنیاست

بارون میزنه باز تورو یادم میارم

شبیه ابرا میخوام امشب و ببارم

تنها تو اتاقم خیره میمونم به عکسات

باز دیوونه میشم آخه می افتم یاد حرفـــــات

تویی که ازم دوری ،هوامو داری یا نه

حالا که پیشت نیستم ، یادم افتادی یا نه

تویی که ازم دوری ،زندگیت آرومه

بگو به جای من باهات کی زیر بارونه

fateme بازدید : 98 پنجشنبه 16 بهمن 1393 نظرات (0)

خواستم کمی مرا با عشق آشنا کنی ، عشق را برایم معنا کنی
لذت ببرم از لحظه هایش ، آرام بگیرم در آغوشش
خواستم رها شوم از تنهایی ، از درد و غصه و نا امیدی
خواستم خزان را زیبا ببینم ، باران را در کنار تو جشن بگیرم
خواستم احساسم را به رخ دیگران بکشم ، طعم دوستت دارم را بچشم
با عشق آشنا شدم و با بی وفایی رفیق ، تنهایی رفت و چشمم رنگ محبت را ندید
از احساسم تنها سردی به جا مانده ، دلم در گذشته ها قصه ی بی وفایی را زیاد خوانده…
و من در آتش حقیقتی میسوزم که با خود میگویم ای کاش رویا بود ، با تو بودن خواب و خیال بود
پشیمان از رفتن به سوی عشق ، به سوی عشقی که هنوز با وجود بی وفایی ات، برایم معنایش نکردی

fateme بازدید : 48 دوشنبه 01 دی 1393 نظرات (2)

 

 باز من ماندم و خلوتي سرد
خاطراتي ز بگذشته اي دور
ياد عشقي كه با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور
روي ويرانه هاي اميدم
دست افسونگري شمعي افروخت
مرده يي چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
ناله كردم كه اي واي اين اوست
در دلم از نگاهش هراسي
خنده اي بر لبانش گذر كرد
كاي هوسران مرا ميشناسي
قلبم از فرط اندوه لرزيد
واي بر من كه ديوانه بودم
واي بر من كه من كشتم او را
وه كه با او چه بيگانه بودم
او به من دل سپرد و به جز رنج
كي شد از عشق من حاصل او
با غروري كه چشم مرا بست
پا نهادم بروي دل او
من به او رنج و اندوه دادم
من به خاك سياهش نشاندم
واي بر من خدايا خدايا
من به آغوش گورش كشاندم
در سكوت لبم ناله پيچيد
شعله شمع مستانه لرزيد
چشم من از دل تيرگيها
قطره اشكي در آن چشمها ديد
همچو طفلي پشيمان دويدم
تا كه در پايش افتم به خواري
تا بگويم كه ديوانه بودم
مي تواني به من رحمت آري
دامنم شمع را سرنگون كرد
چشم ها در سياهي فرو رفت
ناله كردم مرو ‚ صبر كن ‚ صبر
ليكن او رفت بي گفتگو رفت
واي برمن كه ديوانه بودم
من به خاك سياهش نشاندم
واي بر من كه من كشتم او را
من به آغوش گورش كشاندم

 

fateme بازدید : 71 پنجشنبه 24 مهر 1393 نظرات (3)

نمی دونی تو این روزا ، چقدر یادِ تو می افتم

ته دنیام نزدیکه ، نگاه کن کِی بهت گفتم

کجا باید برم بی تو ، تویی که قد دنیامی

که هر جایی رو می بینم ، نبینم پیش چشمامی

برم هر جای این دنیا ، شبم با بغض دم سازه

آخه هر جا یه چیزی هست ، منو یاد تو بندازه

fateme بازدید : 71 پنجشنبه 24 مهر 1393 نظرات (1)

تنهایی ازت چیزی میسازه ڪه هیچـ وقت نبودی!

انقدر بی تفاوت میشی ڪه هیچی برات معنی نداره

گاهی هم انقدر حساسی ڪه فکر آینده تورور یڪسره خاڪستر میكنه

خاطرات گذشته که میاد تو ذهنت... یه جورایی هنگ میکنی

ساعتها زیر دوش میشینی به ڪاشیای حمومـ خیره میشی غذاتو سرد میخوری ناهارو نصفه شب صبحانه

رو شام

ساعتها یه آهنگ تڪراری گوش میكنی

شبها انقدر ذهنت درگیره که علامت سوالهای ذهنتو می شماری تا خوابت ببره

ولی همشون به عشهای رنگین این دوره و زمونه می ارزه!

سلامتی اونایی که "تنهایی" همه چیزشونه

fateme بازدید : 63 پنجشنبه 24 مهر 1393 نظرات (0)


دلت كه گرفته باشد...

شادترین آهنگ ها، برایت روضه خوانی میكنند

شلوغترین مكانها، تنهایی ات را به رُخَت می كشند

و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست

دلت كه گرفته باشد...

نقض میشود همه ی قانون ها

دل كجـــا... قانون كجـــا

مدتها طول میكشد تا خاك بگیرد خاطره های رنگارنگ

میگذاری تار شود این خاطره ها

اما یك خواب ِ ناغافل، گرد و خاك تمام خاطره ها را می گیرد !!

میشود مثل روز ِ اول

میشود خاطره های ناب

زخمها تازه میشود باز ...

fateme بازدید : 81 سه شنبه 22 مهر 1393 نظرات (0)


خسته ام از این دنیا
 
 از تنهایی و بی کس شدن توی تموم رویاها
 
از بغض و هق هق وگریه توی تموم شب ها
 
از صد بار مردن و زنده شدن توی تموم روزها
 
از شکستن قلبم توی تموم دلبستگی ها
 
از بودن ولی فراموش شدن از تموم یادها
 
 از نرسیدن و مرگ تموم ارزوها
 
 از ناامید بودن به فرداها
 
از. . .
 
باشه دنیا تسلیم برو بذار من باشمو دردها

fateme بازدید : 109 سه شنبه 14 مرداد 1393 نظرات (11)

هي روزگار!!
به چه ميخندي؟
 به کي ؟
 به من؟
مني که فقط باختم
مني که هميشه سهمم از هرآشنائي خداحافظي بود!!
هه
بخند شايد خنده دار باشه قصه کسيکه آدم فروشي نکرد!!
اما خودش رافروخت...

fateme بازدید : 99 سه شنبه 14 مرداد 1393 نظرات (0)

فکـر تنم را ; از ذهنت بيرون کن ...! تنها لحظه اي !!! حالادوباره بگو ...بازهم دوستم داری.........؟!!

fateme بازدید : 76 پنجشنبه 19 تیر 1393 نظرات (0)

باغبان گفت بابت تنها گلت یک باغ گل میدهمت...

خندیدم و گفتم ای باغبان گر جهان را گل کنی...

ندهم حتی گلم را بو کنی...

fateme بازدید : 80 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (1)

 

مغرورنیستـم

فقط نیازی به حرف زدن باکسی رانمیبینم ،

ازمن نرنج !من نه مغرورم  نه بی احساس ،

فقط دل خسته ام ،دل خسته ازاعتمادی بی جا..!

مراکه میشناسی؟!خودمم..مغرورنیستـم!

خودخواهم ولی پرتوقع نیستم!رکم ولی دروغگونیستم!

ساکتم  ولی لال  نیستم !اگربرایت سنگینم بایک خداحافظی خوشحالم کن...

fateme بازدید : 67 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

داریم جایی زندگی میکنیم که هرزگی مد...
بی ابرویی کلاس ، مستی و دود تفریح...
دزد بودن و گرگ شدن رمز موفقیت...
وقتی به اینا فکر میکنم میبینم جهنم همچین جای بدی هم نیست...

fateme بازدید : 74 جمعه 13 تیر 1393 نظرات (8)

 

هر کسی یه اسمی تو زندگیش هست

 

که تا ابد در هرجایی بشنوه

 

ناخوداگاه برمیگرده به همون سمت

 

یا از روی ذوق!

 

یا از روی حسرت!

 

یا از روی نفرت...

 

 

fateme بازدید : 55 جمعه 13 تیر 1393 نظرات (1)

 

این نگاه دردناک است!دوست بداری و گمان کنی دوستت دارد!

در حالی که او یگانه هستی تو باشد و تو...

یکی از هزاران لذت او!

fateme بازدید : 93 جمعه 13 تیر 1393 نظرات (0)

سلامتی اونو یارش...  من و یادش...اونوفابش...من و فازش

هه تف به ذاتش...

fateme بازدید : 202 سه شنبه 10 تیر 1393 نظرات (1)

ميداني رفيق ؟

نه زيبايم . . . نه مهربان . . .

فراري از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست . . .

فقط براي خودم هستم . . . خوده خودم . . .

صبورم و سنگين . . .

سرگردان . . .

مغرور . . .

قانع . . .

با يک پيچيدگي ساده . . . و مقداري بي حوصلگي زياد . . .

براي تويي که چهره را ميپرستي نه سيرت آدمي را ، هيچ ندارم . . .

راهت را بگير و برو . . .

...

fateme بازدید : 65 دوشنبه 09 تیر 1393 نظرات (7)


چه لحظه درد آوريه

اون لحظه که ميپرسه : خوبي ؟

بغض تو گلوت ميپيچه

5خط تايپ ميکني ، ولي به جاي ارسال

همه رو پاک مي کني و مي نويسي :

خوبم مرسي تو خوبي ؟

fateme بازدید : 66 یکشنبه 08 تیر 1393 نظرات (5)

مانسل بوسه های خیابانی هستیم
نسل خوابیدن با اس ام اس
نسل دردودل با غریبه های مجازی
نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی
نسل کادو های یواشکی
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس
نسل سوخته
نسل من نسل تو

fateme بازدید : 48 یکشنبه 08 تیر 1393 نظرات (0)

نگاه که هرز باشد.....
حجاب هم که داشته باشی آنجور که می خواهد تورا تصور می کند....
پس فکری به حال مغزهای فاحشه کن نه حجاب من...

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
باغبان گفت بابت تنها گلت یک باغ گل میدهمت خندیدم و گفتم ای باغبان گر جهان را گل کنی ندهم حتی گلم را بو کنی...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 114
  • کل نظرات : 108
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 50
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 54
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 77
  • بازدید ماه : 70
  • بازدید سال : 1,518
  • بازدید کلی : 24,810