loading...
دفتر خاطرات
fateme بازدید : 100 دوشنبه 31 فروردین 1394 نظرات (5)

 

من از چشمات دل کندم

با اینکه زندگیم بودی

میدونستم یه روزی میری

ولی نه به همین زودی

من از رویات خط خوردم

من از چشمه تو افتادم

چقد اسون دل کندی

چه راحت بردی از یادم

به دنیای تو وابستم
ولی رد میشیم از حسم
باید باور کنم رفتی؟
میدونم اخره قصه ست...
fateme بازدید : 92 پنجشنبه 13 فروردین 1394 نظرات (4)

 

وقتی نگاهشان رو به توست
تو لبخندشان را میبینی
من تیزیِ دندانشان را …
پس ؛
نپرس چرا مضطربم؟!

 

 

بعد تو بغض و لبخندم را به هم آمیختم
از تو شعری گفتم و اشک خدا را ریختم
بعد تو طعنه ی ثانیه آزارم میداد
ساعتم را در وسط شهر به دار آویختم

 

 

گـاهـی بـرای او
چـیـزهـایـی مـی نـویـسـی
بـعـد پـاک مـی کـنـی . . .
پـاک مـی کـنـی . . .
او هـیـچ یـک از حـرف هـای تـو را
نـمی خـوانـد
امـا تـو
تـمـام حـرف هـایـت را گـفـتـه ای . . .

fateme بازدید : 199 پنجشنبه 13 فروردین 1394 نظرات (0)

 

من اشتباه کردم! به خیالم بوسه هایت، تعهد هستند...

آغوشت سر پناه هدیه هایت، قول وقرار...

من اشتباه کردم! هر چه بودی، عادت بودی نه فقط با من...

با همه این طور بودی...

fateme بازدید : 117 یکشنبه 09 فروردین 1394 نظرات (0)

 

دلامون تنگه واسه هم بیا دلها رو یکی کن
میشکنم اگه نباشی بیا با من زندگی کن
نذار از هجوم بی تو - زندگی کردن بترسم
شوق دیدنت دلیله اگه بی تو زنده هستم
ترس بی تو زنده بودن همه دنیامو گرفته
شکل کابوس شده هر شب هنوز از خوابم نرفته
نذار این وحشت منحوس همه دنیامو بگیره
همین امروز منو دریاب واسه فردا خیلی دیره
فصل ما فصل غروبه غم تو سینه مشت میکوبه
حسرت تو دردی کهنه است اما یاده تو چه خوبه
چه خوبه درد کشیدن واسه قلبی که صبوره
اگه بشکنیش هزار بار ولی بازم پر غروره
نگو جاده های دیدار واسه همیشه بی عبوره
دلخوشیم تو شهر ظلمت به تو و یه ذره نوره
دلامون تنگه واسه هم بیا دلها رو یکی کن
میشکنه اگه نباشی بیا با من زندگی کن
نذار این وحشت منحوس همه دنیامو بگیره
همین امروز منو دریاب واسه فردا خیلی دیره

fateme بازدید : 86 یکشنبه 09 فروردین 1394 نظرات (0)

 

خنده های من انگاری دووم نداره

بازم نیستی و داره بارون می باره

بازم نیستی و،جای خالی تو اینجاست

فکرم همینه ، آخه اون کجای دنیاست

بارون میزنه باز تورو یادم میارم

شبیه ابرا میخوام امشب و ببارم

تنها تو اتاقم خیره میمونم به عکسات

باز دیوونه میشم آخه می افتم یاد حرفـــــات

تویی که ازم دوری ،هوامو داری یا نه

حالا که پیشت نیستم ، یادم افتادی یا نه

تویی که ازم دوری ،زندگیت آرومه

بگو به جای من باهات کی زیر بارونه

fateme بازدید : 98 پنجشنبه 16 بهمن 1393 نظرات (0)

خواستم کمی مرا با عشق آشنا کنی ، عشق را برایم معنا کنی
لذت ببرم از لحظه هایش ، آرام بگیرم در آغوشش
خواستم رها شوم از تنهایی ، از درد و غصه و نا امیدی
خواستم خزان را زیبا ببینم ، باران را در کنار تو جشن بگیرم
خواستم احساسم را به رخ دیگران بکشم ، طعم دوستت دارم را بچشم
با عشق آشنا شدم و با بی وفایی رفیق ، تنهایی رفت و چشمم رنگ محبت را ندید
از احساسم تنها سردی به جا مانده ، دلم در گذشته ها قصه ی بی وفایی را زیاد خوانده…
و من در آتش حقیقتی میسوزم که با خود میگویم ای کاش رویا بود ، با تو بودن خواب و خیال بود
پشیمان از رفتن به سوی عشق ، به سوی عشقی که هنوز با وجود بی وفایی ات، برایم معنایش نکردی

fateme بازدید : 48 دوشنبه 01 دی 1393 نظرات (2)

 

 باز من ماندم و خلوتي سرد
خاطراتي ز بگذشته اي دور
ياد عشقي كه با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور
روي ويرانه هاي اميدم
دست افسونگري شمعي افروخت
مرده يي چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
ناله كردم كه اي واي اين اوست
در دلم از نگاهش هراسي
خنده اي بر لبانش گذر كرد
كاي هوسران مرا ميشناسي
قلبم از فرط اندوه لرزيد
واي بر من كه ديوانه بودم
واي بر من كه من كشتم او را
وه كه با او چه بيگانه بودم
او به من دل سپرد و به جز رنج
كي شد از عشق من حاصل او
با غروري كه چشم مرا بست
پا نهادم بروي دل او
من به او رنج و اندوه دادم
من به خاك سياهش نشاندم
واي بر من خدايا خدايا
من به آغوش گورش كشاندم
در سكوت لبم ناله پيچيد
شعله شمع مستانه لرزيد
چشم من از دل تيرگيها
قطره اشكي در آن چشمها ديد
همچو طفلي پشيمان دويدم
تا كه در پايش افتم به خواري
تا بگويم كه ديوانه بودم
مي تواني به من رحمت آري
دامنم شمع را سرنگون كرد
چشم ها در سياهي فرو رفت
ناله كردم مرو ‚ صبر كن ‚ صبر
ليكن او رفت بي گفتگو رفت
واي برمن كه ديوانه بودم
من به خاك سياهش نشاندم
واي بر من كه من كشتم او را
من به آغوش گورش كشاندم

 

fateme بازدید : 71 پنجشنبه 24 مهر 1393 نظرات (3)

نمی دونی تو این روزا ، چقدر یادِ تو می افتم

ته دنیام نزدیکه ، نگاه کن کِی بهت گفتم

کجا باید برم بی تو ، تویی که قد دنیامی

که هر جایی رو می بینم ، نبینم پیش چشمامی

برم هر جای این دنیا ، شبم با بغض دم سازه

آخه هر جا یه چیزی هست ، منو یاد تو بندازه

fateme بازدید : 71 پنجشنبه 24 مهر 1393 نظرات (1)

تنهایی ازت چیزی میسازه ڪه هیچـ وقت نبودی!

انقدر بی تفاوت میشی ڪه هیچی برات معنی نداره

گاهی هم انقدر حساسی ڪه فکر آینده تورور یڪسره خاڪستر میكنه

خاطرات گذشته که میاد تو ذهنت... یه جورایی هنگ میکنی

ساعتها زیر دوش میشینی به ڪاشیای حمومـ خیره میشی غذاتو سرد میخوری ناهارو نصفه شب صبحانه

رو شام

ساعتها یه آهنگ تڪراری گوش میكنی

شبها انقدر ذهنت درگیره که علامت سوالهای ذهنتو می شماری تا خوابت ببره

ولی همشون به عشهای رنگین این دوره و زمونه می ارزه!

سلامتی اونایی که "تنهایی" همه چیزشونه

fateme بازدید : 63 پنجشنبه 24 مهر 1393 نظرات (0)


دلت كه گرفته باشد...

شادترین آهنگ ها، برایت روضه خوانی میكنند

شلوغترین مكانها، تنهایی ات را به رُخَت می كشند

و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست

دلت كه گرفته باشد...

نقض میشود همه ی قانون ها

دل كجـــا... قانون كجـــا

مدتها طول میكشد تا خاك بگیرد خاطره های رنگارنگ

میگذاری تار شود این خاطره ها

اما یك خواب ِ ناغافل، گرد و خاك تمام خاطره ها را می گیرد !!

میشود مثل روز ِ اول

میشود خاطره های ناب

زخمها تازه میشود باز ...

fateme بازدید : 81 سه شنبه 22 مهر 1393 نظرات (0)


خسته ام از این دنیا
 
 از تنهایی و بی کس شدن توی تموم رویاها
 
از بغض و هق هق وگریه توی تموم شب ها
 
از صد بار مردن و زنده شدن توی تموم روزها
 
از شکستن قلبم توی تموم دلبستگی ها
 
از بودن ولی فراموش شدن از تموم یادها
 
 از نرسیدن و مرگ تموم ارزوها
 
 از ناامید بودن به فرداها
 
از. . .
 
باشه دنیا تسلیم برو بذار من باشمو دردها

fateme بازدید : 109 سه شنبه 14 مرداد 1393 نظرات (11)

هي روزگار!!
به چه ميخندي؟
 به کي ؟
 به من؟
مني که فقط باختم
مني که هميشه سهمم از هرآشنائي خداحافظي بود!!
هه
بخند شايد خنده دار باشه قصه کسيکه آدم فروشي نکرد!!
اما خودش رافروخت...

fateme بازدید : 99 سه شنبه 14 مرداد 1393 نظرات (0)

فکـر تنم را ; از ذهنت بيرون کن ...! تنها لحظه اي !!! حالادوباره بگو ...بازهم دوستم داری.........؟!!

sokut-eshgh20 بازدید : 52 دوشنبه 30 تیر 1393 نظرات (1)

نقطه ته خط...
یعنی رسیدن به آخر
...
آخر خط، آخر صفحه ،آخر هرچیزی
...

جرأتِ پایین گذاشتن مداد
...

یعنی تو مردابی که واسه خودت ساختی دست و پا نزنی

یک نقطه بذاری ...

آخر همه چیو تمومش کنی...

 

بدون بغض...
بدون اشک
...

تموم کردن مردونه واسه مردی که کمتر از

یک نقطه است...

fateme بازدید : 76 پنجشنبه 19 تیر 1393 نظرات (0)

باغبان گفت بابت تنها گلت یک باغ گل میدهمت...

خندیدم و گفتم ای باغبان گر جهان را گل کنی...

ندهم حتی گلم را بو کنی...

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
باغبان گفت بابت تنها گلت یک باغ گل میدهمت خندیدم و گفتم ای باغبان گر جهان را گل کنی ندهم حتی گلم را بو کنی...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 114
  • کل نظرات : 108
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 46
  • بازدید ماه : 39
  • بازدید سال : 1,487
  • بازدید کلی : 24,779